جدول جو
جدول جو

معنی ندیم شیرازی - جستجوی لغت در جدول جو

ندیم شیرازی
(نَ مِ)
علی اکبر (میرزا...، یا آقا...). برادر قاآنی شاعر معروف است و در قرن سیزدهم می زیسته. وی به سال 1263 هجری قمری درگذشت. او راست:
اگر به عید مه روزه مایلی به صواب
نگار ساده طلب کن به بزمگاه شراب
مرو به مسجد آدینه با صلاح و ورع
مباش از غم دیرینه در سؤال و جواب.
رجوع به فرهنگ سخنوران ص 598 و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 129 و تذکرۀ طلعت ص 225 شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ)
یکی از شاعران ایران است. مجمعالفصحاء درباره او گوید: میرزا محمود، خلف الصدق مجموعۀ کمال میرزا کوچک وصال و پس از میرزا احمد وقار، اکبر اولاد میرزای مرحوم بوده و بعد از رحلت والد ماجد از شیراز به اتفاق برادر اکبر خود بمسافرت هندوستان و سیاحت آن بلاد رغبت نموده و در سنۀ 1266 هجری قمری بولایات هند رسیده و در بندر بمبئی توقف گزیده بعد از سالی دو هم به اتفاق وقار بوطن مألوف رجوع کرده در سال 1268 هجری قمری وفات یافت و سی ونه سال از عمرش گذشته بود و در کمالات حظی وافر داشت و در حکمت طبیعی قدرتی وافی. خط نستعلیق را بغایت خوب می نگاشت و اخلاقی حمیده داشت. بروزگار دولت شاهنشاه مغفور محمدشاه به طهران آمد مجدداً صحبتش روزی شد و مراجعت کرد. از اوست:
هرچه ز باد و ز خاک و آتش و آبست
دستخوش رنج و پای بست عذابست
زبن سه موالید مر بشر بسرآمد
وآن را یزدان ستوده در بکتابست
خلقش بر صورت خدای شد وزان
چنبر فرمانش خلق را برقابست
زآنرو بینی ز سهمش آمده لرزان
شیر ژیان را که جایگاه بغابست
هرچه تو بینی ز مار و مور و دد و دام
امر بشر را مطیع در همه بابست.
(مجمع الفصحاء ج 2 ص 102)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
احمد (حاجی میرزا...) بن حاجی درویش حسن قصه خوان شیرازی، ملقب به نقیب الممالک و متخلص به نقیب. از شاعران متأخر فارسی است. به سال 1302 هجری قمری درگذشت. (از فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 45) (از طرایق الحقایق ج 3 ص 215) (از فهرست کتاب خانه مجلس شورای ملی ص 444) (از آثار عجم ص 262) (از فرهنگ سخنوران ص 614)
لغت نامه دهخدا
(نِ مِ)
از سادات دستغیب شیراز واز شعرای قرن یازدهم است عمر کوتاهی داشت و در سنین جوانی به سال 1039 هجری قمری در شیراز درگذشته و در حافظیه مدفون است. دیوانش در حدود سه هزار بیت است:
برمکن بر روی غیر آن غمزۀ خونریز را
می زند هرگز کسی بر سنگ تیغ تیز را
گر فلک با من هماغوشش نماید دور نیست
باغبان بر چوب بندد شاخک نوخیز را.
#
مشو آزرده گر دستی به راه تیرت آوردم
که در عهد تو دل در دست و جان در آستین دارم.
#
چرا مرهم نهی بر روی داغی
که در روزم گل و درشب چراغ است.
(از تذکرۀ نصرآبادی ص 271) (آتشکدۀ آذر ص 312). و نیز رجوع به شمع انجمن ص 457 و فارسنامۀ ناصری ج 2 ص 152 ونتایج الافکار ص 723 و سرو آزاد ص 38 و تذکرۀ حسینی ص 354 و تذکرۀ روز روشن ص 830 شود
لغت نامه دهخدا
(ظِ مِ)
معروف به نظاما. از شاعران قرن یازدهم هجری و معاصر باصفویه است، به روایت نصرآبادی به شغل بنائی اشتغال داشته و مدتی سالم تخلص می کرده سپس تخلص ناظم را اختیار کرده است. او راست:
خرامش گرچه در هر گام صیدی در کمین دارد
نگاهش چون رمیدن توسنی در زیر زین دارد
به جوش کینه کی تسخیر دل ها می توان کردن
حباب از سینه صافی بحر در زیر نگین دارد.
*
ز بس که بخیۀ زخمم به روی کار افتاد
به دام افتد اگر رنگ من پریده شود.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 384و نگارستان سخن ص 117 و روز روشن ص 677 شود
لغت نامه دهخدا